شهر خنده

AxGiG,عکس گیگ پایگاه آپلود عکس ویژه وبلاگنویسان

[ چهارشنبه 8 مرداد 1393 ] [ 23:31 ] [ elaheh ]

گوشه هر دو چشم خود رو بکشید اگه چیزی دیدید


به افتخارش ... نظر بدید!؟

[ چهارشنبه 8 مرداد 1393 ] [ 23:30 ] [ elaheh ]

[ چهارشنبه 8 مرداد 1393 ] [ 23:29 ] [ elaheh ]

چشماتو ببند موستو روی تصویر بچرخون بعدش چشماتو باز کن
اگه پیدا کردی کجاس نظر بذار

[ چهارشنبه 8 مرداد 1393 ] [ 15:10 ] [ elaheh ]

حموم رفتن دخترا:

1: برداشتن حوله

2:اماده کردن حمام

3:دمای حمام مناسب پوستشان باشد

4:ورود به حمام..

5:رفتن زیر دوش

6 زدن شامپوهای..ضد شوریدگی..پوسیدگی..نرم کننده..حالت دهنده..

7:کمی زیر دوش فکر کردن به اهداف اینده

8:دوش را بستن و بیرون امدن...

حموم رفتن پسرا.:

1:دوییدن به سوی حمام

2:باز کرد اب گرم

3:نشانه روی و شاشیدن وسط کف شور..

4:در اوردن انواع صدا های ..خر و گاو.. الاع و... خواندم اهنگ شمایی زاده..

5:زدن شامپو تخم مرغی

6:گوزیدن زیر اب و ایجاد دلخوشی تک نفره..

7 بستن دوش اب

8:صدا کردن اشخاص برای اوردن حوله.

9: فحاشی اهل خانه به وی

10:در امدن از حمام

[ چهارشنبه 8 مرداد 1393 ] [ 15:05 ] [ elaheh ]
پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟

دختر: سلام. خواهش می کنم.? asl plz

پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟

دختر‌ : تهران/نازنین/۲۲

پسر : اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه.

دختر: مرسی!شما مجردین؟

پسر : بله. شما چی؟ازدواج کردین؟

دختر : نه. منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟

پسر : من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT اَمِریکا دارم. شما چی؟

دختر : من فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم.

پسر : wow چه عالی!واقعا از آشناییتون خوشحالم.

دختر : مرسی. منم همین طور. راستی شما کجای تهران هستین؟

پسر: من بچه تجریشم. شما چی؟

دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجای تجریش می شینین؟

پسر : خیابون دربند. شما چی؟

دختر : خیابون دربند؟ کجای خیابون دربند؟

پسر : خیابون دربند. خیابون…… کوچه……پلاک….شما چی؟

دختر : اسم فامیلی شما چیه؟

پسر : من؟ حسینی! چطور؟

دختر : چی؟وحید تویی؟ خجالت نمی کشی چت می کنی؟تو که گفتی امروز با زنت می خوای بری قسطای عقب مونده خونه رو بدی.!مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟

پسر : اِ عمه ملوک شمائین؟چرا از اول نگفتین؟راستش! راستش!دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده…. آخه می دونین………..

دختر : راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟می دونم به فریده چی بگم!

پسر : عمه جان ! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین!اگه بفهمه پوستمو میکّنه!عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم!

دختر :‌ او و و و م خب! باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا! راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد. بای

پسر : باشه عمه ملوک! بای……

[ چهارشنبه 8 مرداد 1393 ] [ 14:56 ] [ elaheh ]

[ شنبه 4 مرداد 1393 ] [ 17:38 ] [ elaheh ]

یکی از فانتزیام اینه که

پلیس تو ایست وبازرسی ماشینم رو نگهداره

-بگه اسم ؟

+بگم عباس

-بگه نام پدر ؟

+بگم عباس علی

-بگه فامیلت چیه ؟

+بگم عباسی

-بگه از کجا میای ؟

+بگم عباس آباد

-بگه کجا میری ؟

+بگم بندر عباس

پلیسه شاکی شه !!! :|

-بگه بی شرف منو سرکار گذاشتی :|

+بگم نه به حضرت عباس:

[ پنجشنبه 2 مرداد 1393 ] [ 18:36 ] [ elaheh ]

فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.

هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.

وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.

هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست.

و اما خبر بد

این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.

هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...

.....................

حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟؟؟!!!


[ پنجشنبه 2 مرداد 1393 ] [ 18:33 ] [ elaheh ]

تبلیغ میوه خوردکن پلین :

آیا نمیتونی توت فرنگی و کیوی رو راحت خورد کنی؟!
آیا خورد کردن سیب زمینی ،گوجه و پیاز واست مشکله؟!
آیا براحتی نمیتونی هویج و بادمجان رو حلقه حلقه کنی؟! . . . . . لابد اسم خودتم گذاشتی زن !؟
لابد ۱۳۷۵تا هم سکه مهرت کردن! ؟ :|

[ پنجشنبه 2 مرداد 1393 ] [ 18:19 ] [ elaheh ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ
آرشيو مطالب